نهم خرداد ۱۳۵۰، در روستای ولیجیمحله از توابع شهرستان نکا دیده به جهان گشود. فرزند چهارم خانواده بود. مادرش سیده طاووس علوی بریجانی (وفات ۱۳۵۸) و پدرش خیرالله نام داشت. تحصیلات را در مقطع سوم راهنمایی در مدرسه روستای بریجان به اتمام رساند. مجرد بود. به عنوان بسیجی از لشکر ۲۵ کربلا در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم دی ۱۳۶۳ (سال پنجم جنگ تحمیلی) در منطقه مریوان در کمین ضد انقلاب گرفتار آمد و بر اثر اصابت جسم سخت به سر و پارگی شکم با جسم نافذ و خونریزی شدید در سیزده سالگی خلعت شهادت پوشید و کم سن ترین شهید شهرستان نکا نام گرفت. در میدان لاله (خیابان علمیه نکا) آیت الله حسین محمدیلائینی بر پیکرش اقامه نماز کرد و پس از تشییع در گلزار شهدای امامزاده ابوالحسن کیا اومال آرام گرفت. ۱ - فرازهایی از وصیتنامه شهید اصغری[ویرایش]بارالها چگونه می توانم شکر بی پایان تو را به جا اورم با اینکه نعمتهای زیادی به من عطا کردی و یکی از ان نعمتها که به من ارزانی داشتی این است که عازم جبهه گردم و دین خود را به قران و ملت ایران ادا کنم تا بتوانم در مقابل کفر و ستم بیدادگران شرق و غرب و مزدوران داخلی قرار گیرم و خون خود را نثار دین حضرت محمد (ص) و مکتب خود کنم. خدایا نیروی ایمانم را زیاد گردان تا بتوانم بر هوای نفس خود غالب گردم و بر نفسم پیروز شوم تا بتوانم به معبود خود تقرب پیدا کنم. خدایا تو خودت میدانی که گلوی تشنه من با اب سیر نمیشود بلکه شهادت را نسیب من گردان تا با شهادت سیراب گردم. و اما صحبتی با شما امت شهید پرور و قهرمان:از شما به عنوان یک برادر کوچک می خواهم که وحدت را حفظ کنید و دو دستگی به وجود نیاورید و از اختلافات شخصی و گروهی بپرهیزید که دشمن از این اختلافات ما خوشحال خواهد شد. برادر اگر نتوانستم در سنگر مدرسه قبول شوم امیدوارم که بتوانم در دانشگاه جبهه قبول شوم و بتوانم هم شاگرد علی اکبر و علی اصغر و حضرت قاسم باشم و اموزگارم امام حسین باشد و از او درس شجاعت شهامت شهادت را بیاموزم. سخنی با برادران حزب الله محله مان این است که ادامه دهنده راهم باشند و نگذارند اسلحه من به زمین بیفتد و دست جنایتکاران به سلاح من برسد و همیشه گوش به فرمان امام باشند و مسجد را پر کنند خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار |